بی توتنهاترین مسافردیارعشقم
دیشب ترنم باران چشمان پرصداقتت متروکه قلبم رابه لرزه دراورد.
لبخندغمگین ات صومعه وجودم رادرهم شکست
سکوت سنگین ات رنج قناری های دراسارت رابه یادم اورد
افتاب من غروب نکنی که شاخه افتاب گردانی ام که به امید
تو سربرافراشته ام
کاشانه من ویران نگردی که اواره ای بی پناه ام درراه مانده به امید
رسیدن به کوی تو بی تو من هیچ ام